(....آینه....)

خودت را ببین

(....آینه....)

خودت را ببین

آخرین مطالب

برگشت

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۱۵ ق.ظ

نقل قول از یک طلبه :  

قبل از اینکه وارد حوزه بشم تکلیفم با خودم مشخص نبود یه مدت عبادت و ترک گناه میکردم یه مدت سستی میکردم تا این که یه اتفاقی افتاد که شکستی جدی توی زندگیم احساس کردم. عصبانی و غمگین شدم به خودم گفتم : دل تو هم خوشه ها اصلن کی به تو توجه میکنه؟ آخه خدا یا ائمه بیکارن که به تو توجه کنن. اصلن بیخیالش هر کاری میخای بکن.. تو همین فکر ها بودم که چشمام سنگین شد و یه نقطه سبز رنگی جلوی چشام ظاهر شد که بزرگ و بزرگ می شد تا اینکه دیدم توی سالنی هستم که درو دیوار هاش با کاشی های آبی رنگ تزیین شده نور توی سالن زیاد بود ناگهان پیرمردی را دیدم که روبه رویم روی کاشی ها نشسته.

 -پرسیدم : این جا کجاست؟

گفت : اینجا محلی است که مومنین توبه میکنند و در آن بر علی ابن ابی طالب صلوات می فرستند.

وقتی نام علی ابن ابی طالب را برد هیبت خاص و عظیمی بر من وارد شد که ناخودآگاه صلوات فرستادم.

 -پرسیدم شما کیستی؟

 -گفت : غلام مولا. ای جوان گناه می کنی و به اینجا نمی آیی تا توبه کنی؟ 

ناراحت شدم 

سپس

 -گفت: مولا ( امام علی علیه السلام ) میگوید ما چه کرده ایم که این پیرو ما اینچنین می کند؟

اینجا بود که خیلی شرمنده شدم ، تا خواستم استغفار کنم زبانم بند آمد و نقطه ی سبز رو به رویم ظاهر و کم کم بزرگ شد تا اینکه 

چشمام رو باز کردم دیدم توی خونه ام. حال عجیبی داشتم ناراحت از حرف مولا و خوشحال از اینکه فهمیدم به من توجه داره. 

تصمیمم رو گرفتم از امروز گناه بی گناه.  آخه ما ها تحت نظریم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۳۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی